وقتی به روانشناسی فکر می کنید، چه چیزی به ذهنتان می رسد؟ کلمه روانشناسی از یونان باستان و در لغت به معنای مطالعه ذهن است. ما به عنوان انسان در جستجوی ابدی برای درک خودمان بوده ایم. ما از اعمال مذهبی و معنوی، منازعات فلسفی و اخیراً آزمایشات علمی برای به دست آوردن بینشی نسبت به تجربیات خود استفاده کرده ایم. در حالی که روانشناسی همیشه وجود داشته است، اما مانند ما تکامل یافته است.
علم روانشناسی به ما این امکان را میدهد تا به خوبی بفهمیم که چگونه میتوانیم در یک جامعه بر دیگران تاثیر بگذاریم و چگونه با آنها پیوند برقرار کنیم. همچنین قادر خواهیم بود از گذشته خود یک روایت بسازیم. و اینکه چگونه میتوانیم به درستی از تجربه های خود برای آموزش و یادگیری بهره مند شویم. در این مقاله نگاهی به تمام حوزه های مربوط به روانشناسی، می اندازیم:
تعریف روانشناسی پایه
بسیاری از مردم روانشناسی را در درجه اول با سلامت روان مرتبط می دانند، و در حالی که این یک حوزه ضروری مطالعه در روانشناسی است، این رشته بسیار گسترده تر است.
تعریف: روانشناسی به عنوان یک کل را می توان به عنوان حوزه ای از علم تعریف کرد که با مطالعه ذهن و رفتار مرتبط است.
در اینجا، ذهن شامل تمام فرآیندهای درونی مختلف، مانند شناخت یا حالات عاطفی است، در حالی که رفتار را می توان به عنوان تجلی بیرونی آن فرآیندها درک کرد.
دلیلی وجود دارد که این تعریف بسیار گسترده است. روانشناسی به خودی خود رشته متنوعی است، اما بسیاری از موضوعاتی که به آن توجه می شود، بین رشته ای هستند، به این معنی که با حوزه های مختلف مطالعاتی از جمله زیست شناسی، تاریخ، فلسفه، انسان شناسی و جامعه شناسی همپوشانی دارند.
نظریه های اساسی روانشناسی
اگرچه روانشناسی یک حوزه مطالعه گسترده است، مضامین یا نظریه های اصلی وجود دارد که درک آنها مهم است، اینها شامل تأثیر اجتماعی، حافظه، دلبستگی و آسیب شناسی روانی است.
نفوذ اجتماعی
تئوری های تأثیر اجتماعی توضیح می دهند که چگونه شرایط اجتماعی ما بر ذهن و رفتار ما به عنوان افراد تأثیر می گذارد. فرآیندهای اصلی در اینجا انطباق است، که زمانی رخ میدهد که تحت تأثیر گروهی قرار میگیریم که با آنها همذات پنداری میکنیم و اطاعت، که به تبعیت از دستورات یک مقام اشاره دارد.
از طریق مطالعه علمی این فرآیند، روانشناسی به بررسی سوالاتی از جمله اینکه چه چیزی برخی از افراد را در برابر تأثیرات اجتماعی مقاوم میکند یا اینکه چرا ما در موقعیتهای خاص بیشتر با هم سازگاری میکنیم، بررسی کرده است.
برای مثال: مطالعه تأثیر اجتماعی میتواند به ما کمک کند تا بفهمیم چرا مردم تصمیم میگیرند از مقامات حتی زمانی که دستورات آنها غیراخلاقی است، اطاعت کنند، همانطور که در هولوکاست یا نسلکشی رواندا دیدیم. همچنین میتواند به ما کمک کند تا درک کنیم که چرا در اکثر مواقع با اکثریت مطابقت میکنیم، و با این وجود، شاهد بودهایم که اقلیتها انقلابهایی را به وجود آوردهاند، مانند مورد حق رأیها یا جنبش حقوق مدنی.
حافظه
یکی از تاثیرگذارترین نظریه های حافظه، مدل حافظه چند فروشگاهی بود که توسط اتکینسون و شیفرین (1968) توسعه یافت. آنها سه ساختار مجزا اما به هم پیوسته را شناسایی کردند: ثبت حسی، ذخیره حافظه کوتاه مدت و ذخیره حافظه بلند مدت. تحقیقات بعدی نشان داد که خاطرات حتی پیچیدهتر از آن هستند. به عنوان مثال، ما می توانیم خاطرات اپیزودیک، معنایی و رویه ای را تنها در حافظه بلندمدت شناسایی کنیم.
مثال: در حافظه چند فروشگاهی، هر فروشگاه روش متفاوتی برای کدگذاری اطلاعات، مقدار ظرفیت متفاوت و مدت زمانی دارد که می تواند اطلاعات را ذخیره کند. اطلاعات رمزگذاری شده در حافظه کوتاه مدت در همان دقیقه اول فراموش می شوند، در حالی که داده های ذخیره شده در دراز مدت می توانند سال ها با ما باقی بمانند.
سپس مدل حافظه چند فروشگاهی توسط بادلی و هیچ (1974) که مدل حافظه کاری را پیشنهاد کردند، گسترش یافت. این مدل حافظه کوتاه مدت را بسیار بیشتر از یک ذخیره موقت می بیند. این نشان می دهد که چگونه به استدلال، درک و فرآیندهای حل مسئله کمک می کند.
مثال: درک نحوه عملکرد حافظه برای جمع آوری شهادت از افرادی که شاهد جنایت یا حادثه ای بوده اند ضروری است. مطالعه حافظه، شیوههای مصاحبهای را که میتواند حافظه شاهدان عینی را مخدوش کند و تکنیکهایی که دقت بالایی را تضمین میکنند، شناسایی کرده است.
دلبستگی
مطالعه دلبستگی به ما نشان داده است که چگونه پیوند عاطفی اولیه ما با مراقب این پتانسیل را دارد که نحوه نگرش ما به خود، دیگران و جهان را در بزرگسالی شکل دهد.
دلبستگی از طریق فعل و انفعالات و تکرار تعاملات (یا بازتابی) بین نوزاد و مراقب اولیه ایجاد می شود. با توجه به مراحل دلبستگی شناسایی شده توسط شافر و امرسون (1964)، دلبستگی اولیه در هفت ماه اول زندگی نوزاد ایجاد می شود.
بر اساس تحقیقات انجام شده توسط Ainsworth، می توان سه نوع دلبستگی را در کودکان شناسایی کرد: ایمن، ناایمن اجتنابی و مقاوم در برابر ناایمن.
وقتی دلبستگی ایجاد نمی شود چه اتفاقی می افتد؟ نظریه یکنواخت جان بولبی استدلال می کند که پیوند سالم بین یک کودک و یک مراقب برای پیامدهای رشدی و روانی کودک ضروری است. او استدلال میکرد که محرومیت مادر، که از شکلگیری چنین پیوندی جلوگیری میکند، حتی میتواند منجر به روانپریشی شود.
آسیب شناسی روانی
ما چه چیزهایی را کاملا سالم و طبیعی می دانیم؟ و چگونه قادر خواهیم بود که تجربه های عادی افراد مثل غم و اندوه را از افسردگی تشخیص دهیم؟ اینها سوالاتی هستند که تحقیق و مطالعه در مورد آسیب شناسی روانی به دنبال پاسخ دادن به آنها است. تحقیقاتی که در موردآسیب شناسی روانی انجام میشود هدف شناسایی مولفه های شناختی، عاطفی و رفتاری مشخص کننده اختلالات روانی مختلف مانند فوبیا، افسردگی یا اختلال وسواس فکری-اجباری را به دنبال دارد.
چندین رویکرد برای درک آسیب شناسی روانی وجود دارد:
- رویکرد رفتاری به این میپردازد که چگونه تجربه ما ممکن است آسیبشناسی روانی را تقویت یا کاهش دهد.
- رویکرد شناختی افکار و باورها را به عنوان عواملی که در آسیب شناسی روانی نقش دارند شناسایی می کند.
- رویکرد بیولوژیکی اختلالات را از نظر ناهنجاری در عملکرد عصبی یا استعدادهای ژنتیکی توضیح می دهد.